عرفانعرفان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات نی نی مون

16 بهمن

امروز روز 16 بهمن تولد دایی علی هست . دایی علی مهربون عرفان تولدت مبارک روزها و شب ها خیلی زود میگذره . یه مدت خواب شبت بد شده . کاملا ترس از جدایی معرو ف رو می تونم حس کنم. شبها انقدر بی قراری می کنی تا بغلت کنم و کنار خودم بخوابونم . تازگی ها هم که به پهلو می خوابی و با دو دستت صورتم رو می گیری و میخوابی. لذت می برم از حضور شیرینت . خیلی حس زیباییه حضور گرمت . صبح و شب من از لب خندهات پر کردی . این مدت شبها بعد از اینکه می خوابیدی دو سه ساعتی بیدار می موندم تا تقویم سال جدید شما رو آماده کنم . خدا رو شکر تموم شد . فقط باید برم چاپ کنم . خیلی خوشگل شده عشقم . دو مدل تقویم برات درست کردم . من که عاشقشون شدم. ه...
16 بهمن 1394

خیلی وقته

خیلی وقته که نتونستم بیام تو وبت بنویسم . عزیزم راستش این بیماری بد جور گرفتارم کرده . خیلی کند شدم . و ماشاالله شما هم که وروجک .خوب وقت نمی کنم بنویسم . الان هم که تونستم یه سر بیام شما رو خوابوندم و خوشبختانه کار زیادی نیست . شش ماه گذشت . هر روز با حضور شما پر از شیرینی و امید بود. حضورت به من نیرو میده تا قوی تر از همیشه قدم بر دارم و برای سلامتی بیشتر تلاش کنم. شیرینم بهترینم نمیدانی که چه لذتی از حضورت دارم. با نگاه کردنت با شیطنت هات با هزار و یک کارت من و متعجب می کنی و لبم رو خندون . [اگر درست نمی نویسم بهم حق بده ، حول شدم و عجله دارم آخه هر لحظه امکان داره بیدار بشی.] فرشته آسمونی مامان از کارهای این دورانت بگم . پ...
4 بهمن 1394
1